دلتنگی...
نمیشود کمی آرامتر،نازنین کوچکم؟ دیشب که عکس هایت را میدیدم،تازه فهمیدم چقدر دلم برات تنگ شده! برای همین وقتهای 2 ،3 سال پیش... برای شیر خوردنت،لپ های تپلت!برای 1 سالگیت! برای حرف زدنهای دست و پا شکسته ات،دموم گفتنت...،اشاره کردنت! دلم خیلی تنگه اون روزاته... دلم تنگه تموم روزهای گذشتته،از در من بودنت بگیر تا همین دیروز! الان فکر غم دلتنگی روزهای جوانیتم! فکر کن!چقدر بزرگ شدی... حتم دارم تمام اون روزها هم دلتنگ می شوم،مثل الان! امروز دلتنگ 1460 روز گذشته،و آن وقت دلتنگ9125 روز گذشته ات. این رو بدون که هیچ چیز برای مادر رنگ عادت نمی گیره. هیچ وقت زمان باعث عادی شدن مسایل نمیشه. و من حتم دارم سخت دلت...
نویسنده :
elnaz
9:10